
سوگیری خودسود یا خودخدمتی
سوگیری خودسود یا خودخدمتی چیست؟
سوگیری خودخدمتی (Self-Serving Bias) یک سوگیری شناختی است که در آن افراد موفقیتهای خود را به عوامل درونی مانند استعداد یا تلاش نسبت میدهند، در حالی که عوامل بیرونی مانند شانس یا افراد دیگر را برای شکستهای خود سرزنش میکنند. این سوگیری برای حفظ عزت نفس و محافظت از خودِ فرد عمل میکند.
خلاصه مهم ترین نکات:
- سوگیری خودخدمتی نشان میدهد که هیچکس نمیخواهد به بیکفایتی خود اعتراف کند و احتمالاً شکستها را به گردن چیزی خارج از خودش میاندازد. این از عزت نفس ما محافظت میکند. با این حال، ما خوشحالیم که اعتبار موفقیت خود را به دست میآوریم.
- ما برای محافظت و تقویت عزت نفس خود به این سوگیری تکیه میکنیم. ذهن ما از ترس آسیب رساندن به اعتماد به نفسمان، نمیخواهد مسئولیت نتایج منفی یا شکست را بپذیرد.
- اگرچه این سوگیری در بسیاری از زمینههای زندگی ما، از کلاس درس گرفته تا ورزش و محل کار، بسیار رایج است، اما میتوانیم با تشخیص وجود آن و تمرین خوددلسوزی، بر آن غلبه کنیم.
تصور کنید که در کلاس درس نشستهاید و با اضطراب منتظر نتایج آخرین امتحان ریاضی خود هستید. وقتی معلم بالاخره برگهی نمرهدارتان را به شما میدهد، آن را برمیگردانید و با جوهر قرمز ضخیم، یک نمرهی منفی بزرگ میبینید.
در حالی که هنوز در ناباوری هستید، ذهن شما فوراً شروع به فکر کردن به تمام توضیحات ممکن برای این نتیجه میکند. سوالات امتحان خیلی سخت بودند، معلم مباحث را به اندازهی کافی خوب تدریس نکرده بود، پاسخها ناعادلانه نمره داده شده بودند و این لیست ادامه دارد…
تصور کنید وقتی آن برگهی نمرهدار را برمیگردانید، به جای آن یک نمرهی مثبت بزرگ نوشته شده بود. این بار، با یک لبخند بزرگ، خودتان را به خاطر سختکوشیتان، به خاطر درک قویتان از مطالب، به خاطر هوشتان ستایش میکنید و این لیست ادامه دارد…
این نمونهای از چیزی است که در روانشناسی به آن سوگیری خودخدمتی میگویند.
تعریف
سوگیری خودخدمتی به تمایل به نسبت دادن عوامل درونی و شخصی به نتایج مثبت و عوامل بیرونی و موقعیتی به نتایج منفی اشاره دارد.
همانطور که ممکن است بدانید، ذهن ما به گونهای سوگیری دارد که عمل کند، قضاوت کند و جهان را به این شکل ببیند. این سوگیریهای شناختی محصول طبیعت انسان، افرادی که با آنها تعامل داریم و تلاشی برای سادهسازی میلیونها بیت اطلاعاتی است که مغز در هر ثانیه دریافت میکند.
این عوامل همچنین اغلب باعث خطاهای خاصی در تفکر میشوند که بر تصمیمات و قضاوتهای ما تأثیر میگذارند. این نوع سوگیری، سوگیری شناختی نامیده میشود و بدون اینکه حتی متوجه آن شویم رخ میدهد (Kahneman & Tversky, 1972).
این سوگیریها ناشی از مشکلات حافظه، توجه و سایر اشتباهات ذهنی هستند و اگرچه اغلب میتوانند خطرناک باشند، اما سوگیریهای شناختی به شما کمک میکنند تا جهان را درک کنید، به تصمیمگیری برسید و با سرعت نسبتاً بالایی قضاوت کنید.
خطای بنیادی انتساب و سوگیری بازیگر-ناظر
یک پدیده رایج در روانشناسی، خطای بنیادی انتساب است که به عنوان سوگیری تطابق نیز شناخته میشود.
خطای بنیادی انتساب، تمایل افراد به تأکید بیش از حد بر ویژگیهای شخصی و نادیده گرفتن عوامل موقعیتی هنگام قضاوت در مورد رفتار دیگران است (Ross, 1977).
برای مثال، اگر فردی در خیابان جلوی شما بپیچد، ممکن است فکر کنید که او این کار را به دلیل بد بودن انجام داده است و گزینههای خارجی مانند دیر رسیدن به محل کار و عجله را در نظر نمیگیرید.
اما اگر شما بازیگر باشید چه اتفاقی میافتد؟
به عبارت دیگر، اگر شما کسی باشید که جلوی عابر پیاده میپیچد چه؟ آیا در آن صورت همان استدلال را میکنید که شما آدم بدی هستید؟
طبق سوگیری بازیگر-ناظر، ما تمایل داریم رفتار دیگران را بر اساس عوامل درونی توضیح دهیم در حالی که رفتار خودمان را بر اساس عوامل بیرونی توضیح میدهیم (جونز و نیسبت، ۱۹۷۱).
از آنجا که ما خودمان را بهتر از هر کس دیگری میشناسیم، میتوانیم قضاوت کنیم که چه زمانی اعمال ما نتیجه چیزی خارجی از شخصیت ماست، اما ذهن ما به طور پیشفرض فرض میکند که اعمال شخص دیگر نتیجه شخصیت اوست.
اما این هنوز تصویر کامل نیست. اگرچه درست است که ما اغلب ویژگیهای شخصی یا خلقی را برای توضیح رفتار دیگران نسبت میدهیم، در حالی که هنگام تفسیر رفتار خودمان، عوامل موقعیتی را در نظر میگیریم، اما همیشه اینطور نیست.
اینکه نتیجه خاص رفتار ما خوب یا بد باشد، در واقع تعیین میکند که آیا ما یک نسبتدهی درونی یا بیرونی انجام میدهیم. این همان سوگیری خود-خدمتی است (هایدر، ۱۹۸۲).
همانطور که در مثال بالا نشان داده شده است، یک نتیجه ناموفق یا منفی (مانند عملکرد ضعیف در یک آزمون) باعث میشود که ما نسبتدهی بیرونی انجام دهیم، در حالی که یک نتیجه موفق یا مثبت (مانند موفقیت در یک آزمون) منجر به نسبتدهی درونی ما میشود.
مثالهای سوگیری خودخدمتی
در طول چند دهه گذشته، چندین مطالعه تجربی، بخشها، جمعیتها، فرهنگها و سطوح سازمانی را که در آنها سوگیری خود-خدمتی کم و بیش رایج است، روشن کردهاند.
ورزش
سوگیری خود-خدمتی به ویژه در ورزش رایج است. اگر تا به حال ورزشی را بازی یا تماشا کرده باشید، احتمالاً وقتی در یک بازی شکست خوردهاید، داور یا تیم مقابل را به خاطر تقلب سرزنش کردهاید، اما وقتی برنده شدهاید، استعداد و سرسختی ذهنی خود را ستودهاید.
در ورزش، عملکرد یک فرد (چه عملکرد خودتان و چه عملکرد حریفتان) چنان به وضوح به یک نتیجه خاص مرتبط است که به راحتی میتواند تحت تأثیر سوگیری خودخواهانه قرار گیرد.
و از آنجا که نتیجه و بازیکنان بسیار آشکار هستند، سوگیری خودخواهانه به ویژه در ورزشهای انفرادی رایج است، جایی که تنها برنده حتی بیشتر مشخص است.
مطالعهای که در سال ۱۹۸۷ توسط استیون زاکارو و همکارانش انجام شد، ۵۴۹ جمله از ورزشکارانی که هم در ورزشهای انفرادی (مثلاً تنیس و گلف) و هم در ورزشهای تیمی (مثلاً بیسبال، فوتبال و بسکتبال) بازی میکردند را جمعآوری کرد و دریافت که ورزشکاران ورزشهای انفرادی به طور قابل توجهی بیشتر احتمال دارد که در مورد عملکرد خود، اسنادهای خودخواهانه ارائه دهند (زاکارو و همکاران، ۱۹۸۷).
محققان در رابطه با نظریه عزت نفس برای این نوع سوگیری، به این نتیجه رسیدند که عملکرد ورزشکاران ورزشهای انفرادی تأثیر قابل توجهی بر عزت نفس آنها دارد، بنابراین آنها برای افزایش اعتماد به نفس خود بیشتر به سوگیری خودخواهانه تکیه میکنند.
تحلیل تجربی دیگری که سوگیری خودمحوری را در کشتیگیران دسته یک بررسی کرده است، شیوع این سوگیری را در بین ورزشکاران بیشتر تأیید میکند (دی میشل و همکاران، ۱۹۹۸). از کشتیگیران خواسته شد تا در مورد عملکرد خود در مسابقات پیشفصل گزارش دهند و نتایج این مسابقات را ارائه دهند.
محققان دریافتند که کشتیگیرانی که برنده میشوند، بیشتر از کسانی که بازنده میشوند، موفقیت خود را به عوامل داخلی نسبت میدهند.
و در سال ۲۰۲۰، یک متاآنالیز جامع که ۶۹ مطالعه و ۱۰۵۱۵ ورزشکار را بررسی کرد، نشان داد که کسانی که ورزش میکنند، تمایل دارند موفقیت را به عوامل ذاتی و شکست را به عوامل خارجی نسبت دهند (آلن و همکاران، ۲۰۲۰).
محل کار
از مرحله استخدام گرفته تا مرحله اخراج و هر چیزی بین این دو، سوگیری خودمحوری به همان اندازه که در بخش ورزش رایج است، در محل کار نیز رایج است.
افرادی که برای یک موقعیت شغلی استخدام میشوند، اغلب این تصمیم را به عوامل شخصی، مانند رزومه استثنایی یا سایر صلاحیتهای قوی نسبت میدهند، اما وقتی موقعیت شغلی به آنها داده نمیشود، سریعاً به عوامل خارجی، مانند مدیر استخدام کوتهبین، اشاره میکنند.
و در خود محیط اداری، سوگیری خودخواهانه میتواند در صورت بروز هرگونه حادثه در محل کار شایع باشد: قربانی احتمالاً عوامل خارجی را سرزنش میکند، در حالی که همکاران و مدیریت بیشتر احتمال دارد که حادثه را نتیجه اقدامات قربانی بدانند.
در موقعیتهایی مانند این، سوگیری خودخواهانه با مسدود کردن توانایی ارزیابی منصفانه یک موقعیت و پذیرش مسئولیت هرگونه کاستی، مانعی برای بهرهوری است.
این امر همچنین میتواند به روابط حرفهای آسیب برساند. و هنگامی که این روابط خدشهدار میشوند، سوگیری خودخواهانه افزایش مییابد. به طور خاص، یک مطالعه در سال ۲۰۰۷ که توسط جوزف والتر و ناتالیا بازارووا انجام شد، نشان داد که هرچه رابطه بین کارمندان و همکارانشان دورتر باشد، همکاران راحتتر یکدیگر را به خاطر شکستهای محل کار سرزنش میکنند.
اما این نوع سوگیری میتواند زمانی که موفقیتهایی در محل کار حاصل میشود، چه یک ارتقاء شغلی باشد و چه یک ارائه خوب، نیز رخ دهد. کارمند احتمالاً مسئولیت کامل این نتایج را بر عهده میگیرد و افراد و شرایطی را که به او در کسب موفقیتش کمک کردهاند، نادیده میگیرد.
سوگیری خودخواهی حتی زمانی که یک کارمند اخراج میشود نیز قابل مشاهده است: افراد به سرعت عوامل خارجی را به تصمیم اخراج آنها نسبت میدهند (فورنهام، ۱۹۸۲). صرف نظر از مرحله درخواست شغل، نوع کار یا عنوان فرد، سوگیری خودخواهی در محل کار بسیار فراگیر است.
افسردگی، فرهنگ و اثرات بینالمللی
ورزش و محل کار تنها دو حوزهای هستند که میتوانیم این نوع سوگیری را در آنها شناسایی کنیم. تصمیمات مصرفکننده، روابط بین فردی و سایر حوزههای زندگی نیز تحت تأثیر سوگیری خودخواهی قرار میگیرند و برخی از جمعیتها بیشتر از سایرین تحت تأثیر قرار میگیرند.
به عنوان مثال، تحقیقات نشان داده است که افراد مبتلا به افسردگی، سوگیری خودخواهی را به میزان بسیار کمتری تجربه میکنند. یک متاآنالیز در سال ۲۰۰۴، ۲۶۶ مطالعه را که افراد را از گروههای سنی مختلف، مناطق متنوع و اشکال مختلف آسیبشناسی روانی بررسی کرده بودند، تجزیه و تحلیل کرد (مزولیس و همکاران، ۲۰۰۴).
محققان دریافتند که وجود این سوگیری در بین افرادی که از نظر بالینی مبتلا به افسردگی تشخیص داده شده بودند، کمترین میزان را داشت. آنها اظهار داشتند که این اثر ممکن است به این دلیل باشد که این افراد از قبل سطح عزت نفس پایینتری نسبت به حد متوسط دارند، بنابراین احتمال بیشتری دارد که رویدادهای منفی را به کاری که انجام دادهاند نسبت دهند.
با توجه به این فرضیه که سوگیری خودخواهانه با میزان تطابق یک نتیجه با انتظارات ما مرتبط است، فرد مبتلا به افسردگی ممکن است انتظار نتایج منفی بیشتری را نیز داشته باشد، و بنابراین وقتی این نتایج رخ میدهند، مسئولیت آنها را بر عهده میگیرد.
همین مطالعه همچنین نشان داد که نمونههای آسیایی سوگیریهای بسیار کمتری نسبت به نمونههای آمریکایی یا غربی نشان دادند. این یافته، تفاوتهای بین فرهنگی سوگیری خودخواهانه را برجسته میکند – این سوگیری در فرهنگهای فردگرا بسیار برجستهتر از فرهنگهای جمعگرا است.
این ممکن است به این دلیل باشد که در جوامع فردگرا، تمرکز بیشتری بر اهداف و هویت فردی وجود دارد که نیاز افراد به محافظت از خود و افزایش سطح عزت نفس شخصیشان را افزایش میدهد.
در نهایت، تحقیقات همچنین نشان داده است که سوگیری خودخواهانه در مقیاس ملی رخ میدهد. یعنی به جای اینکه فرد عوامل شخصی را به موفقیتهای خود و عوامل خارجی را به شکستهای خود نسبت دهد، گروهها اغلب هنگام موفقیت، عواملی منحصر به کشور خود و هنگام شکست، عواملی مرتبط با کشورهای دیگر را نسبت میدهند.
یک نمونه رایج از این سوگیری خودخواهانه ملیگرایانه، تغییرات اقلیمی است. مطالعهای در سال ۲۰۱۱ که توسط دانشگاه کارنگی ملون و دانشگاه زوریخ انجام شد، برداشت شهروندان را در مورد اینکه کدام کشور باید انتشار گازهای گلخانهای خود را کاهش دهد، بررسی کرد (کریس و همکاران، ۲۰۱۱).
این تیم تحقیقاتی، نظرسنجیهایی را روی دانشجویان دانشگاههای ایالات متحده و چین انجام داد و دریافت که همه آنها در مورد بار اقتصادی ناشی از کاهش این انتشار گازهای گلخانهای، تعصبات خودخواهانه ملیگرایانهای دارند که چالشهای انعقاد توافقنامههای بینالمللی را نشان میدهد.
محققان خاطرنشان میکنند که با مداخله مناسب، میتوان این تعصبات را کاهش داد تا قانونگذاری در مورد سیاستهای زیستمحیطی در سراسر جهان را تحریک کند.
چرا این اتفاق میافتد؟
در دهه 1960، زمانی که روانشناسان شروع به بررسی خطای بنیادی انتساب کردند.
یک روانشناس اتریشی به نام فریتز هایدر دریافت که در موقعیتهای مبهم خاص (موقعیتهایی که دلیل نتیجه ناشناخته است)، افراد تمایل دارند بر اساس نیاز خود به حفظ سطح عزت نفس بالاتر، نسبتهایی بدهند (هایدر، 1982).
از نظر بسیاری از روانشناسان، نیاز به افزایش عزت نفس، نیروی محرکه وجود این تعصب است. ما به طور پیشفرض مسئولیت نتایج مثبت را برای حفظ عزت نفس خود بر عهده میگیریم و به سرعت سرزنش نتایج منفی را برای محافظت از خود منحرف میکنیم.
داشتن این سطوح بالای عزت نفس به ما این امکان را میدهد که احساس اعتماد به نفس و امنیت داشته باشیم و در نتیجه روابط مثبتی با دیگران داشته باشیم. علاوه بر این، وقتی عزت نفس بالایی دارید، بیشتر پذیرای یادگیری و بازخورد هستید. بنابراین، ما به طور ناخودآگاه به این سوگیری خودخواهانه به عنوان راهی برای حفظ عزت نفس خود تکیه میکنیم.
اگرچه ارتباط بین عزت نفس و سوگیری خودخواهانه یک نظریه پیشرو است، روانشناسان دلایل دیگری را برای شیوع این سوگیری در بین افراد شناسایی کردهاند.
همزمان با افزایش توجه به این پدیده در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی، دو روانشناس برجسته، دیل میلر و مایکل راس، به توضیح عزت نفس واکنش نشان دادند و استدلال کردند که سوگیری خودخواهانه در عوض به میزان تطابق واقعیت با انتظارات فرد بستگی دارد.
به عبارت دیگر، اگر نتیجه یک رویداد با انتظار فرد سازگار باشد، آنها عوامل درونی را به نتیجه نسبت میدهند (میلر و راس، ۱۹۷۵). اما اگر نتیجه غیرمنتظره باشد، آنها به عوامل بیرونی استناد میکنند و محیط اطراف خود را سرزنش میکنند.
توضیح احتمالی دیگر این است که سوگیری خودخواهانه نتیجه خوشبینی طبیعی است (“سوگیری خودخواهانه – سوگیریها و اکتشافات”، ۲۰۲۱).
این نظریه معتقد است که از آنجا که انسانها ذاتاً خوشبین هستند، نتایج منفی غافلگیرکننده هستند و بنابراین وقتی این نتایج رخ میدهند، ما بیشتر احتمال دارد که این نتایج را به عوامل بیرونی نسبت دهیم تا عوامل درونی.
این به توضیح بیشتر نظریه میلر و راس کمک میکند – از آنجا که انسانها ذاتاً خوشبین هستند، انتظار نتایج مثبت و موفقیتآمیز را داریم، بنابراین وقتی این نتایج رخ نمیدهند، فرض میکنیم که این نتایج صرفاً نتیجه عوامل موقعیتی هستند.
این نظریههای پیشرو به توضیح این موضوع کمک میکنند که چرا ما ممکن است مرتباً قربانی سوگیری خودخواهانه شویم. و اگرچه علت اصلی هنوز مورد بحث است، شکی نیست که این نوع سوگیری به طرز باورنکردنی شایع است.
چگونه بر سوگیری خودخدمتی غلبه کنیم؟
همانطور که محققان در زوریخ و کارنگی ملون به آن اشاره کردند، غلبه بر سوگیری خودخواهانه بیهوده نیست. و اولین قدم کاری است که شما همین الان انجام میدهید: آگاهی!
مانند اکثر سوگیریهای شناختی، آوردن چیزی از ذهن ناخودآگاه به ذهن خودآگاه اولین قدم برای کاهش سوگیری است.
و با درک اینکه سوگیریها از تمایل ذهن ما به تفکر سریع و قضاوتها و تصمیمات عجولانه ناشی میشوند، مهم است که سعی کنید تفکر خود را کند کنید – همه عوامل مرتبط را در نظر بگیرید و سعی کنید از تصمیمگیریها یا اظهارات عجولانه خودداری کنید.
سوگیری خودسودمندی از این جهت منحصر به فرد است که ارتباط نزدیکی با عزت نفس ما دارد. وقتی برای بالا بردن حس ارزشمندی خود به این سوگیری تکیه میکنیم، خودسازی دشوار میشود زیرا احتمال کمتری دارد که از اشتباهات خود درس بگیریم و هرگونه بازخورد منفی را بپذیریم.
اما از آنجا که دانستن چگونگی پذیرفتن اشتباه یا مسئولیت یک نتیجه منفی برای رشد بسیار مهم است، مهم است که سوگیری خودخواهی را به چالش بکشید و یاد بگیرید که چگونه در پذیرش انتقاد بهتر باشید.
یک راه مهم برای انجام این کار، تمرین شفقت به خود است – به خودتان اجازه دهید ناقص باشید و همچنان وقتی از انتظارات خود کوتاه میآیید، با مهربانی بیقید و شرط با خود رفتار کنید (نف، ۲۰۰۳).
شما میتوانید از طریق ذهنآگاهی، درمان و حتی به تنهایی، شفقت به خود را تمرین کنید.
اینها تنها چند راه برای کمک به مبارزه با سوگیری خودخواهی هستند. نکته اصلی این است که اگرچه این سوگیری در ذات ما به عنوان انسان وجود دارد، اما هنوز هم میتوانیم برای غلبه بر این الگوی فکری تلاش کنیم و در نهایت، تشخیص دهیم که اشتباه کردن اشکالی ندارد.
مرور
کدام یک از موارد زیر نمونهای از سوگیری خودخواهانه است؟
جان معتقد است که در راه خانه به دلیل نامشخص بودن علائم راهنمایی گم شده است، نه اینکه بپذیرد در مسیرها بد است.
مری شکست خود در رقابت را به عدم تمرین خود نسبت میدهد، نه عوامل خارجی.
جک معتقد است که موفقیت او در بازار سهام صرفاً به دلیل درک ضعیف او از بازار است، اما هرگونه ضرری را به نوسانات بازار نسبت میدهد.
سالی میپذیرد که تأخیر او به دلیل مدیریت زمان ضعیف اوست، نه ترافیک جاده.
دیوید ارتقای خود را به مهارتهای شبکهسازی خود نسبت میدهد، اما وقتی افزایش حقوق نمیگیرد، سیاستهای اداری را سرزنش میکند.
امیلی معتقد است که برد او در شطرنج به دلیل مهارتش بوده است، اما وقتی میبازد، شانس حریف را سرزنش میکند.
تام میپذیرد که شکست او در امتحان به دلیل عدم مطالعه او بوده است، نه سطح دشواری امتحان. (پاسخ: سوگیری خودخواهانه نیست)
لیزا فکر میکند نقاشی موفق او به دلیل استعدادش بوده است، اما وقتی نقاشی بعدیاش فروش نمیرود، بازار هنر را سرزنش میکند.
مایک اذعان میکند که نگرفتن شغل به دلیل کمبود تجربهاش بوده، نه سوگیری مصاحبهکننده.
سارا معتقد است که به دلیل اعداد شانسش در قرعهکشی برنده شده است، اما وقتی برنده نمیشود، فکر میکند که قرعهکشی از پیش تعیینشده است.
پاسخها: سوگیری خودخواهانه در مثالهای ۱، ۳، ۵، ۶، ۸ و ۱۰ دیده میشود، که در آنها افراد موفقیتهای خود را به تواناییها یا ویژگیهای خود نسبت میدهند اما شکستهای خود را به عوامل خارجی نسبت میدهند. در مقابل، مثالهای ۲، ۴، ۷ و ۹ نمونههایی از سوگیری خودخواهانه نیستند، زیرا افراد شکستهای خود را به جای سرزنش شرایط خارجی، به کاستیهای خود نسبت میدهند.
این سوگیری، یکی از انواع ده ها سوگیری در زندگی و تحقیقات علمی است.
پاسخگوی سوالات و نظرات شما هستیم